دل گره زده ام به لحظه های بودنت ، به خنده های گوشه ی لب هایت ، به نگاهت که مرا در بند خود ساخته است.
که کاش این اسارت دل هیچ گاه پایان نیابد .
خود را گره کور زده ام به دلت، که هیچ گاه از خنده هایت دور نیفتم.
اینک که در محاصره ی دوری و دوری و دلتنگی، به تو می اندیشم، دیگر بر زمین جای ندارم .
به تو می اندیشم و شاکرم خدای احتمالات را که مهرت را دل کوچکم نهاد .
درباره این سایت